منوچهر شصت سال سن دارد، او بازنشسته اداره دخانیات است. ولی از سر بیکاری همچنان هر روز به اداره میرود. مادرش تا زنده بود آرزو داشت ازدواجش را ببیند. در حالی که منوچهر حتی دوستی هم در زندگی نداشته.. به جز خسرو.